کد مطلب:129986 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:137

چکیدن خون از درخت
مصیبت قتل حسین (ع) همه ی هستی را در برگرفت. از این رو می بینیم كه پس از شهادت ایشان نشانه هایی در هستی پدید می آید و جهان بر او می گرید. [1] تفصیل


این مطلب از حوصله ی بحث حاضر بیرون است و در اینجا تنها به ذكر خبر زیر بسنده می كنیم:

علامه ی مجلسی از برخی كتابهای معتبر، از ابومنصور دیلمی به سندش از هند، دختر جون چنین می نویسد: «رسول خدا (ص) همراه اصحابش به خیمه ی خاله اش ام معبد آمد. كه داستان شیرآور شدن گوسفندش در میان مردم مشهور است. حضرت و اصحابش در خیمه نیمروز را خوابیدند تا آنكه هوا خنك شد. آن روز هوا گرم و حرارتش شدید بود. چون از خواب بیدار شد، آب خواست و دستانش را شست و پاكیزه ساخت. سپس سه بار مضمضه كرد و آب را روی خار بنی كه كنار خیمه ی خاله اش بود ریخت. سه بار استنشاق كرد و صورت و دستهایش را تا آرنج شست و سپس سر و پاهایش را مسح كرد و فرمود: «این خار مقامی دارد». سپس اصحابی كه با ایشان بودند چنین كردند. آن گاه برخاست و دو ركعت نماز گزارد. من و دیگر دختران قبیله از این كار به شگفت آمدیم و نمازگزاری را پیش از او به یاد نداشتیم و ندیده بودیم. فردا صبح كه بیدار شدیم، خار بن را دیدیم كه درختی بلند و تناور شده است. خداوند همه ی تیغهایش را كنده و ساقه هایش نرم شده است. شاخه هایش زیاد و ساقه و برگش سبز شده است. آن گاه به بار نشست و میوه اش همانند قارچ بزرگ به رنگ زعفران كوبیده بود. بوی عنبر و طعم عسل داشت. به خداوند سوگند هر گرسنه ای از آن می خورد سیر می شد. هر تشنه ای از آن می خورد


سیراب می گردید. هر بیماری می خورد شفا می یافت و هر نیازمند و دردمندی از آن می خورد بی نیاز می گردید. هر شتر و گوسفندی كه از آن می خورد، شیرش زیاد می گردید و خیر و بركت را از آن روزی كه حضرت آنجا فرود آمد در اموال خویش دیدیم. سرزمین ما سرسبز گردید و چراگاههایش بسیار گشت. ما آن درخت را درخت مبارك می نامیم. صحرانشینان اطراف ما می آمدند و در سایه اش می نشستند و از برگهایش در سفر با خود برمی داشتند و در بیابانها با خود می بردند و برای آنها حكم غذا و آب را داشت. درخت پیوسته در همین وضعیت بود، تا آنكه بامدادانی دیدیم كه میوه هایش ریخته و برگهایش زرد شده است. این كار ما را اندوهگین ساخت و برایش بیمناك شدیم. اندكی نگذشت كه خبر رحلت رسول خدا (ص) رسید و حضرت در همان روز وفات یافته بود. از آن پس بزرگی، طعم و میوه اش كم تر شد و سی سال به همین شكل ماند. تا آنكه بامدادانی دیدم كه اول تا آخر آن پر از خار شده است و طراوتش را از دست داده و همه ی میوه هایش ریخته است. اندكی بعد خبر شهادت امیرمؤمنان علی بن ابی طالب (ع) به ما رسید. از آن پس دیگر ثمری نداد، نه كم و نه زیاد. میوه ی درخت قطع شد و ما و اطرافیان، تنها از برگهایش برمی گرفتیم و بیماران خود را با آن درمان و برای بیماری هایمان طلب شفا می كردیم.

زمان درازی به همین منوال گذشت تا آنكه بامدادانی دیدیم كه از ساق آن خون تازه جاری است، برگ هایش پژمرده شده و از آن خونابه می چكد. با خود گفتیم اتفاق بزرگی افتاده است. آن شب را ترسان و غمگین خوابیدیم و در انتظار خطری بزرگ بودم. چون تاریكی شب بر ما سایه افكن شد از زیر آن درخت صدای آه و ناله و لرزش شدیدی به گوش رسید؛ و صدای گریانی را شنیدم كه می گفت:

ای فرزند نبی و ای فرزند وصی؛

و ای نتیجه ی دیگر بزرگان بزرگوار ما.

سپس صدای آه و ناله بلندتر شد و از آنچه می گفتند چیز زیادی نمی دانستیم. پس از آن بود كه خبر شهادت حسین (ع) به ما رسید و درخت خشك شد. باد و باران شاخه هایش را شكست به طوری كه هیچ اثری از آن نماند.


عبدالله بن محمد انصاری گوید: دعبل بن علی خزاعی را در مدینة الرسول دیدار كردم و این داستان را برایش بازگفتم. او منكرش نشد و گفت: حدیث كرد مرا پدرم از جدم از مادرش سعیده، دختر مالك خزاعیه، كه آن درخت را دیده و در دوران علی بن ابی طالب (ع) از میوه اش خورده است. در آن شب نیز صدای نوحه سرایی جنیان را شنیده و از یكی از آنها این شعر را حفظ كرده است:

ای پسر شهید و ای آن كسی كه عمویش، بهترین عموها، جعفر طیار شهید است؛

شگفت از آن كاردی كه تیزیش به تو اصابت كرد، در مقابل روی تو در حالی كه غبار از آن بلند بود. [2] .

خوارزمی و سید محمد بن ابی طالب نیز این ماجرا را با اندكی اختلاف نقل كرده اند. [3] .


[1] از آن جمله شيخ صدوق به نقل از جبله ي مكيه گويد: از ميثم تمار - قدس الله روحه - شنيدم كه مي گفت: به خدا سوگند كه اين امت پسر پيامبرش را در دهم ماه محرم مي كشد، و آن دشمنان خدا روز قتل وي را روز بركت قرار مي دهند. اين كار انجام مي شود، در علم خداي متعال چنين گذشته است. من اين آگاهي را از مولايم اميرمؤمنان (ع) دارم. او به من خبر داد كه حتي وحشيان صحرا، ماهيان دريا و پرندگان آسمان بر او مي گريند. خورشيد و ماه آسمان و زمين و مؤمنان انس و جن و همه ي فرشتگان آسمانها و رضوان و مالك و حاملان عرش بر او مي گريند و آسمان خون و خاكستر مي بارد. آن گاه گفت: لعنت خدا بر قاتلان حسين (ع) واجب است، همان گونه كه بر مشركاني كه ديگري را شريك خدا قرار مي دهند واجب است و همان طور كه بر يهود و نصارا و مجوس واجب است. آن گاه ميثم گفت: اي جبلة، هرگاه به خورشيد نگاه كردي و ديدي كه همانند خون تازه سرخ است بدان كه مولايت حسين (ع) كشته شده است. جبله گويد: روزي بيرون رفتم و خورشيد را روي ديوارها ديدم كه همانند ملحفه هاي زرد رنگ شده است. در آن هنگام فرياد زدم و گريستم و گفتم: به خدا سوگند سرورمان حسين بن علي (ع) كشته شده است. (امالي صدوق، ص 189، مجلس 27، ح 1؛ علل الشرايع، ج 1، ص 227، ح 3؛ به نقل از آنها، بحارالانوار، ج 45، ص 202، ح 4).

[2] بحارالانوار، ج 45، ص 233، ح 1.

[3] مقتل خوارزمي، ج 2، ص 111.